بسیاری از مدیران از فرایندهای اداری طولانی و پیچیده، دادههای فراوان گیجکننده، گزارشهای غیرضروری، جلسات متعدد و غیر اثربخش، دوبارهکاریها و مواردی اینچنینی که کار کردن را بسیار پیچیده و سخت میکند گلایه میکنند. هیچ مدیری پیچیدگی زیاد را نمیپسندد ولی انگار وضع طبیعی سازمانها این است که رفتهرفته به سمت پیچیدگی سوق پیدا کنند.
پیچیدگی بیشازحد، یکی از موانع بزرگ کار کردن در سازمانها به شمار میرود. زیرا توان انسان در درک پیچیدگیها و مدیریت کردن در محیطی گیجکننده محدود است. شاید بتوان بهصراحت گفت که پیچیدگی، دشمن سودآوری است. بنابراین لازم است پیچیدگیهای غیرضروری را از سازمان حذف کنیم. چند نمونه از روشهای آزموده شده برای کاستن از پیچیدگیهای غیرضروری سیستم های سازمانی عبارتاند از:
استفاده از ابزارهای یکپارچه ساز
گاهی میتوان یک موضوع و مفهوم را در مرکزیت فعالیتها قرار داد و سایر فعالیتها را حول آن سامان داد. برای مثال در مدیریت منابع انسانی، مفهوم «شایستگی» یک ابزار یکپارچه ساز است و فعالیتهایی همچون جذب، آموزش، ارزیابی عملکرد و ارتقا برای بهبود شایستگیهای موجود در سازمان انجام میشوند. بهعبارتدیگر، این فعالیتها از طریق این مفهوم، با یکدیگر هماهنگ و هم هدف میگردند و مدیریت کردنشان آسانتر میگردد.
استفاده از فرایندهای استاندارد
در شرکتهای بزرگ با شعبهها و واحدهای متعدد، معمولاً هر بخش به شیوه خود کارها را انجام میدهد. این موضوع باعث ناهمگونی فرایندها در سراسر سازمان میگردد. تا حد امکان برای برخی فرایندها، مانند فرایند توزیع محصول در بازار، میبایست استانداردهای یکسان تعریف کرد تا همه بدانند کارها به چه شکل انجام میشود.
کاهش تنوع محصولات
سفارشیسازی محصولات بر اساس سلایق هر مشتری، بهجای تولید انبوه یکی از روندهای امروز کسبوکار شده است. اما همین سفارشیسازی محصولات میتواند امور تولید، حسابداری و تدارکات را بهشدت پیچیده کند. برای مثال یک شرکت تولیدکننده صندلی و مبلمان به نام هرمان میلر، ۱۹ مرحله سفارشیسازی برای محصولات خود پیشبینی کرده بود. یعنی مشتریان بهجای انتخاب محصول نهایی، در ۱۹ مرحله میتوانستند قطعات و ویژگیهای مختلف را انتخاب کنند. بر اساس قانون ترکیبات، ۱۴۰ میلیون شکل مختلف از یک محصول قابلتصور بود که پیچیدگیهای زیادی را بر سیستم تحمیل میکرد. سفارشیسازی با افزایش پیچیدگی میتواند بر ضد هدف اصلی که سودآوری است عمل نماید.