جیم کالینز:
از میان ۱۴۳۵ شرکتی که در سالهای مختلف جزء ۵۰۰ شرکت برتر فورچون بودهاند، فقط ۱۱ شرکت در طولانیمدت موفق به کسب عملکرد فوقالعاده شدهاند. البته میان شرکتهایی که تیم تحقیقاتی ما مورد مطالعه قرار داده است، شرکتهای موفق زیادی وجود داشتهاند ولی این ۱۱ شرکت توانستهاند نرخ بازگشت سرمایه فوقالعادهای از خود در مدتی بسیار طولانی ثبت کنند و تنها این شرکتها بودهاند که از وضعیت نامناسب گذر کرده و به چنین جایگاهی دست یافتهاند.
همانطور که میدانید در دنیای کسبوکار همه عادت دارند موفقیت و شکست شرکتها را به مدیران عامل نسبت دهند. اینکه علت موفقیت شرکتی را مدیرعامل بزرگ آن بدانیم و تمام شکستها را نیز به گردن مدیران عامل بیندازیم معمولاً موجب سطحینگری و نادیده گرفته شدن بسیاری از عوامل دیگر میشود. به همین دلیل، برای اینکه تیم پژوهشی ما دچار این سطحینگری نشود، به آنها توصیه کرده بودم که به نقش مدیران عامل توجهی نکنند و به دنبال علل دیگری باشند. اما پس از انجام تمامی تجزیهوتحلیلهای مختلف، با کمال تعجب دیدیم که این ۱۱ شرکت موفق در یک عامل با یکدیگر اشتراک دارند. این اشتراک به حدی بود که نمیتوانستیم آن را نادیده بگیریم.
اما آن عامل مشترک غیرمنتظره در این شرکتها چه بود؟
ما این عامل را «رهبران سطح پنجم»نام نهادیم. مهمترین شاخصه رهبران سطح پنجم این بود که آنها دو ویژگی ظاهراً متضاد را با هم داشتند: «اراده حرفهای آهنین» در کنار «تواضع شخصی عمیق». رهبران سطح پنجم در راه رسیدن به اهداف خود بسیار جدی، پرانرژی و سختکوش هستند و هیچچیزی جز کمال و تعالی در عملکرد آنها را راضی نمیکند. از طرفی دیگر، آنها تواضع شخصی بسیار دارند و بهجای اینکه خود را مطرح کرده و موفقیتها را به خود نسبت دهند، وقتی از آنها سؤال میشود، همکاران خوب و عواملی همچون خوششانسی را عامل موفقیت خود میدانند!
بنابراین تصویری که از رهبران بزرگ کسبوکار در جامعه وجود دارد با این یافته ما همخوان نیست. رهبران واقعی و بزرگ چندان معروف نیستند، خود را بزرگ جلوه نمیدهند و دائماً به توانمندیهای خود نمینازند. آنها در برابر دیگران آرام و متواضعاند ولی این تواضع باعث نمیشود در مورد موفقت سازمان خود کوتاه بیایند. جمع کردن این دو ویژگی متضاد است که رهبران بزرگ کسبوکار امروز را میسازد.